به کسی برنخوره ، برنخوره من یکی پنجرمو می بندم این همه پنجره ی باز بسه من به قاب آینه می خندم
به کسی برنخوره ، برنخوره من یکی پیش خودم می مونم در شب بی کسی و بی حرفی برای دل خودم می خونم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم به کسی چه ، این صدا ، این حنجره مال منه کی مثل من لحظه هاشو زیر آواز می زنه کی به جز من می تونه خاطره هاشو بشمره جز خود من، کی به فکر موندن و سر رفتنه به کسی برنخوره ، برنخوره اگه تنهایی خوبی دارم اگه از خلوت خود سرمستم اگه چون پروانه بی آزارم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم به کسی برنخوره ، برنخوره اگه دستم پر عطر یاسه اگه در پیله ی خود خوشبختم کسی جز من ، من و نمی شناسه به کسی برنخوره ، برنخوره اگه من اهل خراب آبادم شجره نامه ی من مال منه به کسی چه ، من یکی آزادم خواب بودم ، بیدار شدم آشتی کردم، با خودم