نکته ها چون تیغ پولاد است گر نداری تو سپر واپس گریز پیش این الماس بی حس برنیا کز بریدن تیغ را نبود حیات زین سبب من تیغ کردم در غلاف تا که کج خوانی نخوانم بر خلاف
هم من در گوشه حس دون کنی بند حس از چشم خود بیرون کنی هم به یان گوش سر گوش سر است تا نگردد این کر آن باطل کر است بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید تا خطا به عرجه ای را بشنوید گفتگوی ظاهر آمد در غبار مدتی خاموش خو کن هوش دار هوش را بگذار وانگه گوش دار هوش را بربند وانگه گوش دار
خوشا خوشا که چو خوش می بری بیار بیار عزیمتانه ره عشق را قطار قطار کنار باد گشاده است عشق از مستی رسید دلشدگان را گه کنار کنار خوشا خوشا که چو خوش می بری بیار بیار عزیمتانه ره عشق را قطار قطار
ز دست هیچ از آن ساغری که می دانی اگرچه لیک خرابم بیار بیار بیار
ای شاهد سیمین ز غم درده شرابی همچو زخم تا سینه ها روشن شود افزون شود نور نسب کوری خوش یاران بده آنجا به سلطانی بده تا عاجز گردد آن چون جنگ تا شب شود همچو سحر کین خواب را در هم زنی درده شراب ایزدی زیرا نشاید در کرم بر خلق بستن هر دو در هم شیرها جوشن شود ویرانه ها روشن شود چشم جهان روشن شود بن از تو آید یک نسب
از بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ سال ها تو سنگ بودی دلخراش آزمون را یک زمانی خاک باش
