لبخند بزن، لبخند
بر این منه بی لبخند
لبخند تو، یعنی عشق
آزادی من از بند
لبخند بزن، ای عشق
بر این منه افسرده
بر من که دلم تنگ است
با مرگ جهان، مُرده
لبخند تو، یعنی گُل
آغاز بهار من
برگشتن ساعتها
بستن از حصار من
لبخند تو یعنی صبح
آغاز شکفتنها
زیبا شدن دنیا
دریا شدن دریا
از خاطره تاریکم
ای حادثهی روشن
دلتنگم از این ظُلمت
لبخند بزن بر من
من تشنهترین تشنه
بیخوابترین بیخواب
تاریکتر از ابلیس
پیچیدهتر از گِرداب
ای دست تو، سازنده
سازندهی آینده
از زخم نجاتم بخش
با مَرحم گُلخنده