پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات هستیه مجان گرفته پدر که از تو جاری خون زندگی در رگهام ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمام آه ه ه پدر امروز به پاها دیگه راه رفتنی نیست جز دریغی روی لبهام دیگه حرف گفتنی نیست رفتی و نشد که باشی تا ابد چراغ راهم من به سیل نامرادی نشدی تکیه گاهم پدر پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه واشه پدر دست یاری تو اگه دستام و نگیره کوره راه رفتن من مثل شبها میشه تیره