چه بگویم گفتگو بی تو محاله
چه نویسم سخنم حرف ملاله
اگر از راز وجودم تو بدانی
پرده گر افتد از این راز نهانی
چه سخن ها که به دل از تو نهفته
گفتگوها که کسی با تو نگفته
شبم از شوق و تماشا شده خالی
نه به دل شور و به سر بی تو خیالی
همه اندوهم از اینست که گریز از تو ندانم
جز تو از کس خبرم نیست بی تو بودن نتوانم
چه بگویم بی تو حرفی به لبم نیست
چه نویسم به قلم شرح شبم نیست
اگر این نامه اندوه و ترانه
یاور از میکت دست تو نشانه
چه سخن ها که در این نامه نهفتم
گفتگوها که به کس جز تو نگفتم
شبم از شوق و تماشا شده خالی
نه به دل شور و به سر بی تو خیالی
همه اندوهم از اینست که گریز از تو ندانم
جز تو از کس خبرم نیست بی تو بودن نتوانم
ارسال از ترمیناتور