Lyrics of Senobar Davoud Naghoor
یه صنوبر لب یک آب
قد کشیدهقد آفتاب
روی پاهاش بوسه ماه
روی شونش سر مهتاب
چند تا قمری هراسون
بودن از طوفان گریزون
توی قلبش خونه کردن
شد صنوبر جون پناشون
باد نامرد بی امون بود
قمریا هم تشنشون بود
برای چیکه آبی
به صنوبر چشمشون بود
دید کهبرکه رفته تو خواب
شاخه اش و زد به دل آب
چند تا قطره روی یک برگ
واسه قمری آی بی تاب
یهو پیچید باد ولگرد
دور شاخه مثل یک درد
شاخه می شکست و انگار
از تن افتاد دست یک مرد
همه شاخه ها شدند خرد
قامتش هم تاب نیاورد
رو زمین شکست وطوفان
قمری ها رو با خودش برد
یکی داد و یکی بیداد
قصه شونم نرفته از یاد
بوده مردی از صنوبر
بود نامردی ام از باد