از حدیث و قصه خسته نشنیده و شنیده
دل به چشمان تو بسته تن زار و درد دیده
شب تار و بی تحمل ز تو رنگ روز گردد
ساز بی روح وجودم ز تو زخم سوز گردد
گفتگوی من و عکست به شبم ستاره بخشد
نفس بودنت ای عشق نفسم دوباره بخشد
به سرم شوری اگر هست اگر عاشقانه شعرم
تو زمانه هر وصالی نفس زمان شعرم
به لبم حرفی اگر هست تو کلام اولش باش
که زبان من نگوید به کسی به جز تو حرفاش
به سرم شوری اگر هست اگر عاشقانه شعرم
تو زمانه هر وصالی نفس زمان شعرم
به لبم حرفی اگر هست تو کلام اولش باش
که زبان من نگوید به کسی به جز تو حرفاش