Lyrics of Yeh Dokhtareh 3 Saleh Hamid Reza and Ali Reza
کنج خرابه شام، یه دختره سه ساله تو آدمهای اونجا هیشکی رو دوست نداره عمری نداره اما کوتاه و قد خمیده الان درست یه روزه که باباش و ندیده
چشمهاش به راه و گریون منتظرش نشسته داغ داداش تو قلبش، دل کوچیکش شکسته نامردی پاره کرده اون چادر نمازش سیلی به صورتش زد جای یه بار نوازش جای یه بار نوازش
آسمون خونی جای اون آسمون نمیری ضربه های تازیانه، اشکهای رو جای سیلی یه بی مروت از دور یه سینی توی دستش نور تو سینی رو دید چیزی که می پرستش تو بهبوهه یه سیلی تو عین گریه و ترس وقتی تو سینی رو دید، طفلکی دید و غش کرد
سر بابا رو بغل کرد، بعدش یهو خوابش برد نزاشت کسی بفهمه اونم مثه باباش مرد لالا لالا رقیه، بخواب عزیز بابا دست ما رو هم میگیری ببری پیش آقا