دیدنت جرقه داشته برای چشمای بسته خط پاهای تو بر بود برای پاهای خسته خارج از مسیر رفتن با تو موندنم گرفته بوی خونه عادت من همه روزهای هفته صورتم با طعم دستت میره مهمونی آفتاب برای ساده سبزم حکم زنده بودن از آب
سادگیم به کفش کوهی توی لحظه فرارش سرپناه برفی من اونو تو خودت بیارش گردش نسیم عطری به مشام خاطراتم همه رخنشندگی از تو مهربونیت مثل حاتم
برای پرنده پر شد میون تصمیم رفتن تو نجات لحظه هایی یا کلید قفس من با تو از آینه گذشتم رو به سمت روشنی ها رهسپار نوک خورشید بالای قله ابرا ای که سرشاری ز خوبی خون بارون برا رودی اومدم به تو رسیدم دیگه آخرم تو بودی ای که سرشاری ز خوبی خون بارون برا رودی اومدم به تو رسیدم دیگه آخرم تو بودی ای که سرشاری ز خوبی خون بارون برا رودی اومدم به تو رسیدم دیگه آخرم تو بودی