شعر درمون نیس
دردیه
معجون از غم و خشم
و جنون، معدوم
اون که میبازه
سرو تو هنر، پس
معلومه محصول فاسد مزرعه
حاصل کار یه مشت فاسده
مقصود پول
مشکوک، مسئول
معشوق، مشتری
موردی مصرفی
دولت مقروض
ملت مغضوب
کاسب حرمت داره
اون که میدوشتت
فرضش اینه که گاوی
گفت، نقشت چیه؟ رهبری؟
گفتم نه، بگو آقای راوی
چش و چالا از اسید له
بیچارهای تو مسیر مه
مشق مرگ
اشک سرد
رد خون
رو ورق
پشتو نگاه نکن، برنگرد
فامیلِ من بود
اون که بیجون
تا پشت میله رفت و سر داد
تکلیف ما با خون
تو خیابون روشن میشه، سردار
نه بدن ضعیف از تزریق
نه بزل و بخشش، نه تشویق
تاریخ بخونه شرح حال ما رو
فردا بشنون این واژهها رو