تا آساید ، دل آزارم ، بنشین ، به کنارم بنشین بنشین ای گل ، به کنارم بنشین ، دل زارم بنشین سوز دل می دانی ، بنشین تا بنشانی ، آتش دل را یک نفس مرو ، که جز غم ، همنفس ندارم یار کس مشو ، که من هم ، جز تو کس ندارم
ای پری بنه به یک سو ، ناز و دلفریبی تا نصیبی از تو یابد جان بی نصیبی ماه من به دامنم بنشین ، کز غمت ستاره بارم شکوه ها ز دوریت هر شب ، با مه و ستاره دارم
من چه باشم بسته ی بندت ، نیمه ی جانی ، صید کمندت آرزومندت .
از غمت چون ابرِ بهارم ، ای به از گل های بهاری روی دلبندت .
ای شمع و طرب ، سوزم همه شب بنشین که شود طی ، شب تارم بنشین ، به کنارم بنشین مرو مرو مه بی تابم من ، درون آتش و آبم من