سر سجادهء عشقم به خاک افتادهء عشقم ولی با این همه احساس تهی از بادهء عشقم
پر و خالی شدم از بس به دست هر کس و نا کس چه مانده از تنم باقی شکسته جام بی ساقی
تنم زخمی شد از هر دست به جانم سنگ هر سر مست برای جرعه ای مِی بود به من هر کس که دل می بست
به نام اعتماد و عشق اگر دستی به من آویخت به پایش زندگی دادم به جانم زهر حسرت ریخت هزاران بار دل دادم که شاید عشق ناب این است سراب تلخ باران بود به خود گفتم شراب این است
سر سجادهء عشقم به خاک افتادهء عشقم ولی با این همه احساس تهی از بادهء عشقم
پر و خالی شدم از بس به دست هر کس و نا کس چه مانده از تنم باقی شکسته جام بی ساقی
تنم زخمی شد از هر دست به جانم سنگ هر سر مست برای جرعه ای مِی بود به من هر کس که دل می بست