متن آهنگ حسین محسن چاوشی
از دور ندا داد برادر
برده اند سر و دست و تنم را
بستند به ناحق ره حق را
کشتند گلویِ نفسم را
دستی که بدادی به خدایت
دستان خدا بود بریدند
آن دست ببرَد سر هر را
خشکانده همه کار و کسم را
بی دست به دیدار خدا شو
خود مست به دیدار خدا شو
سیراب شوی از برِ معبود
من نیز شکستم قفسم را
هر آنچه که دلبستگی ام بود