افتاده ام از مستی درکوی سرگردانی اینک مرا از مستی این بی سر و سامانی این ره ندارد پایان میدانمو میدانی تا کی دل از غم سوزد در سینه ناشادم تا کی برد موج غم بر آسمان فریادم دیگر نمیخواهد دل سوزد ز درد دیرین نفرین به عشقم نفرین نفرین بر این غم نفرین دیگر نمیخواهدبا دیده گریان راه وفا جوید آه هیرانو سر گردان دیگر نمیخواهم افسرده و خسته غمگین نظر دوزم بر این دره بسته.
دیگر نمیخواهمنمیخواهم افسرده و خسته غمگین نظر دوزم بر این در بسته بر این در بسته
دیگر نمیخواهد دل سوزد ز درد دیرین نفرین به عشقم نفرین نفرین بر این غم نفرین دیگر نمیخواهدبا دیده گریان راه وفا جوید آه هیرانو سر گردان دیگر نمیخواهم افسرده و خسته غمگین نظر دوزم بر این دره بسته.