دستانت اعجاز آرامش در چشمت تصویر رویا بود در خاموشی شب های من فانوس چشمانت زیبا بود در بی رنگی دنیای من ای تنها نامت آوای دل می ماند با تو در قلب من احساسی پر شور از یاد عشق با تو پیوستم تا مرز رویا با تو گشتم من از خود رها در آن پرنیان ای دیر آشنا با من گشتی تو از خود جدا با تو پیوستم تا مرز رویا با تو گشتم من از خود رها در آن پرنیان ای دیر آشنا با من گشتی تو از خود جدا
در یادم می ماند لحظه در لحظه ها یاد آن رویای روشن چشم تو با یادت می خوانم آواز عشقم را در قلبم می ماند رازی از عشق تو در یادم می ماند لحظه در لحظه ها یاد آن رویای روشن چشم تو با یادت می خوانم آواز عشقم را در قلبم می ماند رازی از عشق تو