[پهلوان] یه آشفته یه سرگردون تو دستای موجای تقدیر رسید آخر به یه ساحل مثل خوابی که شده تعبیر
[پیام] مثل مروارید سفیدی به چه زیبایی می درخشی توی دریا
[پهلوان] توی دریا
[پیام] تو وجودش پاکی بارون تو حضورش گرمی خورشید مثل رویا مثل رویاااااا
[پهلوان] ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق
[پهلوان] رسید از راه قدم برداشت دلش توی سینه می لرزید پر از شوق و امید اما رو قلبش بود سایه ی تردید
[پیام] نکنه روی دل ساحل جای پاهای کسی باشه کی می دونه
[همخوانی] کی می دونه
[پیام] نکنه توی دل ساحل خونه و جای کسی باشه کی می دونه
[همخوانی] کی می دونه
[پهلوان] ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق
[پیام] ولی این قصه افسانه نسیت این قصه قصه ی من و توست
[پهلوان] پس باید دل و زد به دریا از دل غبار تردید و شست می خوام بگم که دلم رو باختم تو هجوم ناغافل عشق میخوام بگم اون پریشون منم من تویی تویی اون ساحل عشق
[پهلوان] ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق ساحل ساحل عشق