در سکوت تیره شب می برم نام تو برلب بادل دیوانه خویش سوزم من در آتش تب روزگاران گذشته زنده گردددرخیالم همدم شبهای تارم میکند شوریده حالم من اسیر روزگارم روزگار سردوتارم کی سر آسوده یک شب روی بالین میگذارمکس نباشد غمخوار من جز نوای گیتار من آشنایی بادل من بااین دل بی حاصل من گاه از او میگریزم گاه بازآیم به سویش گاه درتنهایی شب دل نماید آرزویش. گاه از او میگریزم گاه بازآیم به سویش گاه درتنهایی شب دل نماید آرزویش نیمه شب درخلوت ناز خسته ومات وخموشم یاد معشوق فسونگر می رباید عقل وهوشم از فسون آرزوها آرزوهای جگرسوز در شب تنهایی خویش می نشینم تا شود روز. ترانه سرا:پرویز وکیلی آهنگساز:ویگن