تو تولّدِ ، یه شعر تازه ای که پر از سرودن و شنیدنی در اوج بی تابی تلخ انتظار لحظه یمقدّس رسیدنی لحظه ی مقدّس رسیدنی و دیدنی
توی لحظه های بی حوصلگی چه عزیز و دلنشینه بودنت بودنت ، بودنت وقتی خونه بوی تنهایی میده بوی غمگین ، بوی غربتِ غروب چه قشنگ و شیرینه سرودنت سرودنت ، سرودنت
شعر چشمات قصّه ی ستاره هات به خدا زیباترین شعر خدا چهره ی تو لطافت صد غزله با شکوهه چون شکوهِ لاله ها با شکوهه چون شکوهِ لاله ها ، آلاله ها
توی بدترین دقایق سکوت تو یه حرف خوب برای گفتنی گفتنی ، گفتنی همچو گل خنده ی غنچه به سحر یا که چون خورشید تشنه ی طلوع تو شکوه لحظه یِ شکفتنی شکفتنی ، شکفتنی
خورشید گرمِ اهورای من شعر آغاز تسلّای منی من چو دشت تشنه در دستِ غروب تو بهشت سبز فردای منی تو بهشت سبز فردای منی ، رویای منی
من چو موجی خسته و بی نفَسم من و دریا که برام کرانه ای کرانه ای ، کرانه ای آسمانی پَرِ پروازِ منی تو من هستی ، خودِ آواز منی که همیشه رو لبام ترانه ای ترانه ای ، ترانه ای