ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توهم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
ای مرا با شعر و شور امیخته اینهمه اتش به شعرم ریخته
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زالودگی ها کرده پاک
ای طپش های تن سوزان من
اتشی در سایه مژگان من
عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
ای مرا با شعر و شور امیخته اینهمه اتش به شعرم ریخته
اه ای روشن طلوع بی غروب
افتاب سرزمین های جنوب
اه اه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق چون در سینه ام بیدار شد از طلب پا تا سرم ایثار شد
ای مرا با شعر و شور امیخته اینهمه اتش به شعرم ریخته