ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا لحظه های زندگی در من به پایان می رسد با چشم گریان می رسد امروز و فردا
آن دم این بیگانگی پیوسته آزارت کند رنجور و بیمارت کند اما دریغا
زین همدلی ، زین همزبانی این گونه عشق جاودانی شوقی که در من دیده بودی هرگز نمی یابی نشانی گیرد گریبان تو را دست رقیبی انتها ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا
تصویری از غم های من بر هم زند رویای تو رنج و غم امروز من غمگین کند فردای تو دانم خیال من تو را هرگز نمی سازد رها دانم خیال من تو را هرگز نمی سازد رها
زین همدلی ، زین همزبانی این گونه عشق جاودانی شوقی که در من دیده بودی هرگز نمی یابی نشانی گیرد گریبان تو را دست رقیبی انتها ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا
ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا ای عشق بازیگر چرا ، دیگر نمی خواهی مرا