ای خوب سفر کرده می آیی و میپیچد در خانه خاموشم آهنگ صدای تو در فصل شکفتنها می آیی و می ماند در ذهن اقاقی ها آیین وفای تو من شعر نگاهت را در آینه ام خواندم با آینه مهمانم تا فصل عبور تو با شبنم و میخک ها من راز تو را گفتم در شور غزلهایم پیداست حضور تو تو شعر بهارانی؛تو خنده بارانی من همسفر ابرم بر کوی تو میبارم دستان نجیبت را بسپار به دستانم بی مهرم اگر جان را در راه تو نسپارم