نازلی
بهار خنده زد
و ارغوان شِکُفت
در خانه، زیرِ پنجره
گُل داد یاسِ پیر
نازلی
بهار خنده زد
و ارغوان شِکُفت
در خانه، زیر پنجره
گل داد یاس پیر
دست از گمان بِدار
با مرگ نحس
پنجه میافکن
بودن، بِه از
نبود شدن
خاصه در بهار
بودن، بِه از
نبود شدن
خاصه در بهار