بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب برون نمیرود آن صورت از خیال امشب به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست مرا نماز حرامست و می حلال امشب ز باده خوردن اگر منع میکنندم خلق بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب گرم نه وعدهی دیدار باز دادی دل بلای هجر نمیکردم احتمال امشب هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی نکردمی نظر مهر در هلال امشب شینیدهای که: بنالند عاشقان بیدوست؟ تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب
اوحدی مراغه ای --------------------------------------------------------------
من از روز ازل، دیوانه بودم دیوانه روی تو، سرگشتهکوی تو سرخوش از باده ی، مستانه بودم در عشق و مستی، افسانه بودم نالان از تو شد چنگ و عود من تار موی تو، تار و پود من بی باده مدهوشم~ ساغر نوشم~ ز چشمه نوش تو مستی دهد ما را~ گل رخسارا!~ بهار آغوش تو چو به ما نگری~ غم دل ببری~ کز باده نوشین تری سوزم همچون گل، از سودای دل دل، رسوای تو، من رسوای دل گرچه به خاک و خون~ کشیدی مرا~ روزی که دیدی مرا باز آ که در شام غمم~ صبح امیدی مرا~ صبح امیدی مرا