شک ندارم یه عالمه حرف و حدیث ساختی واسم خواستی منو بازی بدی اما خودت باختی بازم با من بودی یادم بودی تاج روی سرم بودی محرم اسرارم بودی عشقم و سرورم بودی رفتی و پاپوشم شدی باری روی دوشم شدی صدای دلخراشی که می پیچه تو گوشم شدی رو دست تو شر ندیدم از تو گداتر ندیدم گدای عشق این و اون مث تو کافر ندیدم دستمال کاغذی شدی هر روزی تو دست یکی بازم میای دنبال من تا دردتو به من بگی بازی زنگ و تفریحت قلب و دل و جونم بودن به جز تو خیلیا بودن با من که دیوونم بودن