پرستوی عاشق سفر کرد و رفت به باغ سعادت نظر کرد و رفت از آلاله های بهاری گذشت ز دشت پر از گل گذر کرد و رفت چو پروانه آمد چو شمعی بسوخت شب باغ پر گل سحر کرد و رفت . . . . رسد تا به خورشید و انوار عشق گذر از خود و بال و پر کرد و رفت هوا لاله گون گشت از عطر او همه لاله ها را خبر کرد و رفت بلی(بلا) گفت و بر جان بلا را خرید به آتش فرو شد خطر کرد و رفت به آتش فرو شد خطر کرد و رفت . . . .
رسد تا به خورشید و انوار عشق گذر از خود و بال و پر کرد و رفت هوا لاله گون گشت از عطر او همه لاله ها را خبر کرد و رفت بلا گفت و بر جان بلا را خرید به آتش فرو شد خطر کرد و رفت به آتش فرو شد خطر کرد و رفت . . . . پرستوی عاشق سفر کرد و رفت به باغ سعادت نظر کرد و رفت از آلاله های بهاری گذشت ز دشت پر از گل گذر کرد و رفت چو پروانه آمد چو شمعی بسوخت شب باغ پر گل سحر کرد و رفت . . . . رسد تا به خورشید و انوار عشق گذر از خود و بال و پر کرد و رفت هوا لاله گون گشت از عطر او همه لاله ها را خبر کرد و رفت بلا گفت و بر جان بلا را خرید به آتش فرو شد خطر کرد و رفت به آتش فرو شد خطر کرد و رفت