Lyrics of At The End Kourosh Yaghmaei
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
پابندسر زلف نگاریبوده ست
ایندستکهبرگردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده ست
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
در دست اجل بسی جگر ها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از او
که احوال مسافران دنیا ، چون شد ؟
،
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست
گردنده فلک نیز بکاری بوده ست
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم نگآری بوده ست
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
در دست اجل بسی جگر ها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از او
که احوال مسافران دنیا ، چون شد ؟