بر مزار مریم قلب من پر از غم می تپد خدایا که او ز هم زمانی اسیر تار مویش کنون من نشسته ام کنار سنگ گورش یادگار مریم سایه ای ز ماتم مانده در خیالم ز شام تیره من نشستی در کنارم که بی وجود او من جز این کسی ندارم ای مریم من در دل خاکم که بستر نمودی ناگه به سفر رفتی و خاکم تو بر سر نمودی من ماندمو این آغوش زمین بگزشتی و این زندگی ام را تو آخر نمودی بر سنگ مزار مریم چو خانه گیرم شویم به سرشکم این خانه تا بمیرم بر مزار مریم قلب من پر از غم می تپد خدایا که او ز هم زمانی اسیر تار مویش کنون من نشسته ام کنار سنگ گورش یادگار مریم سایه ای ز ماتم مانده در خیالم ز شام تیره من نشستی در کنارم که بی وجود او من جز این کسی ندارم