Lyrics of Bazi Zamaneh Majid Rokni
شب بود
پنجره در ماتم نسیم
به خاک نشسته بود
تا فصل را تفسیر کند
گرد و غبار دل
روی تمام ترانه را گرفت
درد پر زد و رفت
اوج خزان عمرم
یک نو بهار زرد است
دردرم درون غربت
گویی نگو که درد است
در شادی تو خواندم
ای بهترین ترانه
رویای کودکی را
در بازی زمانه
وقت بلوغ من بود
وقتی که دور بودی
ای نیمه ی تباهی
با من چه جور بود ی
در لابلای خورشید
دنبال نور گشتم
وقتی تورا ندیدم
با خود چه جور گشتم
من در تو مینویسم
دفتر هنوز باقی ست
دستم بگیر ای یار
امشب که دست یاغی ست
بین زمانه ای مست
اسرار خود رها کن
ای اشک بی نهایت
درد مرا دوا کن
ای نیمه ی بهارم
قدری بیا کنارم
ای دل مراقبم باش
من بال و پر ندارم
پرواز کن در اوجم
تا ازتو جان بگیرم
بال بهار من باش
تا در خزان نمیرم
اوج خزان عمرم
یک نو بهار زرد است
دردرم درون غربت
گویی نگو که درد است
در شادی تو خواندم
ای بهترین ترانه
رویای کودکی را
در بازی زمانه
وقت بلوغ من بود
وقتی که دور بودی
ای نیمه ی تباهی
با من چه جور بود ی
در لابلای خورشید
دنبال نور گشتم
وقتی تورا ندیدم
با خود چه جور گشتم
من در تو مینویسم
دفتر هنوز باقی ست
دستم بگیر ای یار
امشب که دست یاغی ست
بین زمانه ای مست
اسرار خود رها کن
ای اشک بی نهایت
درد مرا دوا کن
ای نیمه ی بهارم
قدری بیا کنارم
ای دل مراقبم باش
من بال و پر ندارم
پرواز کن در اوجم
تا ازتو جان بگیرم
بال بهار من باش
تا در خزان نمیرم