رسیده آخر بازی نه حرفی مونده نه رازی هرچی داشتیم به هم گفتیم ناگفته نمونده حرفی وقت رفتنه یاد تو وقت پایان ما باهمه می مونه
دیگه نمی تونم بمونم احساسی نمونده دیگه چیزی واسه گفتن بین ما نمونده باید قبول کنم فراموشت کنم می دونم خیلی سخته این آخر خطه
موندم بی تو تنها تو خواب و خیال تو تو رویا روزای کنار تو افسوس چه زود تموم شد جزء خاطره ها شد مونده یک نگاه تو خالی نه حوصله ای نه حالی شاید این بازی عشقه
کاشکی می تونستیم یه جوری باهم باشیم کاشکی اینقدر دعوا باهم نمی کردیم یاد اون روزایی که می اومدم به خونه همیشه همش به خاطرم می مونه نمی تونم باور کنم اون روزا تموم شد هرچی داشتیم جزء خاطره ها شد خدایا کاشکی میشد باز دوباره سرشو آروم رو شونم بذاره ولی نه اون هرچی داشته با خود برده یه خونه ی خالی و خاطره واسم مونده حتی نمی تونم بخوابم رو تختمون چون که تختمون بوی عطرشو میده می دونم سخته ولی باید باور کنی من و نمی تونیم حتی صحبت کنیم دیگه یک لحظه هم نگو باهم باشیم ما باید هرچه زودتر از هم جدا بشیم
دیگه نمی تونم بمونم احساسی نمونده دیگه چیزی واسه گفتن بین ما نمونده باید قبول کنم فراموشت کنم می دونم خیلی سخته این آخر خطه بازی عشقه هرچی بود و نبوده بین ما مثل کتابای قدیمی همه خونده شده خاطره شده گفتیم و گفتیم هیچی نشد دختر بذاری این روزا هم بگذره اما دیگه دیر شده دلم دیگه سیر شده
وقت رفتنه یاد تو وقت پایان ما باهمه می مونه گذشته هرچی گذشته دیگه هیچ راهی نمونده وقت رفتنه یاد تو وقت پایان ما باهمه می مونه گذشته هرچی گذشته دیگه هیچ راهی نمونده
