این همه عالَمِ پرده ها و حجابهاست ، گِرد آدمی درآمَده .
عَرش ، غَلاف ِ او ، کُرسی ، غلاف ِ او ، هفت آسمان ، غلاف ِ او ، کُره ی زمین ، غلاف او ، قالب ِ او ، غلاف ِ او ، روح ِ حیوانی ، غلاف ِ او ،
روح ِ قُدسی ، همچُنین . غلاف در غلاف و حجاب در حجاب تا آنجا که معرفت است . * اکنون آینه به دست ِ تو بدهم اِلّا اگر بر روی ِ آینه ، عیبی بینی ، آن را از آینه مَدان ، در آینه ، عارضی دان آن را و عَکس ِ خود دان . عیب بر خود نِه ، بر روی ِ آینه عیب مَنِه ! و اگر عیب بر خود نمی نَهی ، باری بر من نِه که صاحب ِ آینه ام و بر آینه مَنِه !