دل نبریده ایم اگر دل شکست در نشکسته ایم اگر در ببست باور تقدیر به سر داشتیم از پی برداشت نمی کاشتیم
به گفتگو نشسته ام با خود دل شکسته ام غریبه با قصهء عشق دل به کسی که بسته ام دل به کسی که بسته ام
چه سود با ندامتم که تشنهء محبتم هر چه زدم نمیبرم راه به ترک عادتم راه به ترک عادتم یار گر من را نگیرد دست کم یار گر من را نگیرد دست کم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم
صد بار سفر کردم به عشق به مقصودی هر بار فقط ای یار تو مقصد من بودی تو مقصد من بودی یار گر من را نگیرد دست کم یار گر من را نگیرد دست کم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم
یار با من مهربان باشد اگر حسرتی بر دل نمی باشد دگر حسرتی بر دل نمی باشد دگر من از آن مجنون هم مجنون ترم من به نرخ جون محبت میخرم من به نرخ جون محبت میخرم
یار گر من را نگیرد دست کم یار گر من را نگیرد دست کم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم بگذرم بگذرم بگذرم از شهرت فرهاد هم
ما که به دل عشق تو را کاشتیم ما که به سر شوق تو پنداشتیم بود اگر صحبت دوست داشتن بیشتر از هر که تو را داشتیم