دل غربت نشین من غم آلوده غمگین من ببین باغ غربت نشست به روح بی سرزمین من به روح بی سرزمین من سهمم از عمر گله شد دل بی حوصله شد بغض بد پیله ی اشک سرخورده ی فاصله شد که سهمم از عمر گله شد شب و دلتنگی و حسرت گره خوردن با غم و تردید گذر ساعتو و تقویم چه بی مکث پای این تبعید یه عمری گشتم که تویه گذشتم کجا جاگذاشتم خودمو عمر و جونیمو ببین سرگذشتو جوونی گذشتو منو جاگذاشتو زمونه گم کرد نشونی مو دل غربت نشین من غم آلوده غمگین من ببین داغ غربت نشست به روح بی سرزمین من