دیگه بوی تو نداره در و دیوار خونه بی قرارم بی قراری تنمو می لرزونه تو کهرفتی همه دلخوشیام پر زد و رفت من اسیر بی کسی خاطره هام پر زد و رفت خیلی زود بود به خدا با غصه تنهام بزاری بی خبر بری سفر پا روی قولت بزاری
اون روزا هر کسی از زمونه گریش می گرفت یا که آیینه دلش غبار غربت می گرفت نمی دونم چی شد بین تموم آدما گم شد قفل دلش با دستای گرم شما ولی افسوس که دیگه اون روزای آفتابی رفت هر چی داشتم توی دنیا شبای مهتابی رفت حالا دیگه تنهایی شریک لحظه هام شده بغچه لباسه دلیل گریه هام شده