غروب دلتنگی ما . سرک کشید تو کوچه ها روزای دل مرده و سرد . رفت و به جاش گرمی اومد اون همه شب سرمه کشید . یه بار به جاش سرخ و سفید از اون همه شب یه رنگ . یخ زده حتی دل سنگ آتیشو از تو خونه . بیا تو کوچه بمونه سرخی رو از اون بگیرن . زردا بسوزن بمیرن آتیش بیافته تو دل . هر چه پلید و باطله گر گر خنده سر بده . غم دلا رو پر بده