چه میکنی ؟ چه میکنی؟ درین پلید دخمه ها سیاهها , کبود ها بخار ها و دودها ؟ ببین چه تیشه میزنی بریشۀ جوانیت بعمر و زندگانیت به هستیت , جوانیت تبه شدی و مردنی بگورکن سپردنی چه میکنی ؟ چه میکنی ؟» چه میکنم ؟ بیا ببین که چون یلان تهمتن چسان نبرد میکنم. اجاق این شراره را که سوزد و گذازدم چو آتش وجود خود خموش و سرد میکنم . من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است