این بار من یکبارگی ، در عاشقی پیچیده ام این بار من یکبارگی، از عافیت ببریده ام دل را ز خود برکندهام، با چیز دیگر زنده ام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام ای مردمان ای مردمان، از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن، کندر دل اندیشیده ام
من خود کجا ترسم از او، شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی، قاصد چنین گیجیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام حبس از کجا من از کجا، مال که را دزدیده ام