دل از غصه کباب است روان اشک رباب است نه سقا و نه آب است روم خیمه بگویم که شد کشته عمویم
لبم زمزمه بستم در خیمه نشستم عمو رفته ز دستم روم خیمه بگویم که شد کشته عمویم
حســـــــــــــــــین چنین به عاقبت ، امتحان غیــرت بـــود حســـــــــــــــــین مگر نه بود شما را به آب کوثــــر دست حســـــــــــــــــین به همدلی همه کس دست میدهد اول حســـــــــــــــــین صدای همت مردی کهداد آخر دســـت حسین...حسین...حسین...حسین...