IranSong
>
Sina Sarlak
>
Dareye Gorgha

00:00
00:00



Lyrics of Dareye Gorgha Sina Sarlak

آشناترین صدا برایم صدای باران بود
طوفان را می ستودم در انتظارش می نشستم
تا با آسمان آنگاه که اشکهایش بر گونه هایم می غلتید
صمیمی ترین همنشین باشم

تا عزتِ دردِ مشترک را من در لا به لای قطعه های شعرم
و آسمان در سروش و سرگردانیِ باد به شِمای آوازی همگون بسراییم
آسمانم همنشینم گویی که سرگشته ای را پایانی نیست
ای کاش ای کاش کسی می فهمید که چرا به زمانی مایوس و سرگردان
عاصی از تمامِ خلق و مخلوقات تازیانه ی امواج را با تمامِ توان
بر سینه ی ساحل و صخره می کوبی
آنگاه از عمقِ وجود به رعد فریادِ درد سر میکشی
و زمانی و زمانی ای چنین آرام با نسیم دستِ نوازش بر پیکرِ گلِ سرخِ چمن زار میکشی

ای کاش ای کاش کسی می فهمید که تو که من در میانِ این همه دشت
این همه کوه به دنبالِ یک مخاطب یک آینه ی کوچک عمری را حیران و تنها
همچنان می گردیم و می گردیم و می گردیم

هی کاش هی کاش کسی می فهمید که بودن بدونِ شنیده شدن یک شعرِ بی معناست
هی کاش کسی می فهمید که بودن بدونِ شنیده شدن یک شعرِ بی معناست
وایِ من وایِ من چه کسی می داند ، چه کسی می داند رازِ آفرینش را
که حتی جاودانِ خالقِ هستی بی منِ مخلوق بی مخاطب
بی منِ مخلوق بی مخاطب لحظه ای حتی لحظه ای طرحِ بودن را برنمی تابید

هی کاش هی کاش کسی می فهمید که بودن بدونِ شنیده شدن یک شعرِ بی معناست
هی کاش کسی می فهمید که بودن بدونِ شنیده شدن یک شعرِ بی معناست



Download Dareye Gorgha By Sina Sarlak