اون روزا که بودی با من عهد و پیمون رو شکستی من رو تنها جا گذاشتی دل به یک غریبه بستی من برات بازیچه بودم توی این دو روز دنیا نقشی مثل یک عروسک ولی تنها , خیلی تنها
دیگه من دوست ندارم , تو برو از روزگارم تو نخند به گریه من , من به تو شوقی ندارم
دیگه من چیزی ندارم که به پیش تو ببازم هرچی بود سوختم و باختم دیگه من چی رو بسازم برای این مرد تنها از تو صد خاطره مونده گریه هاتم یه دروغ تو بدون دستتو خونده دل من دستتو خونده دل من دستتو خونده
دیگه من دوست ندارم , تو برو از روزگارم تو نخند به گریه من , من به تو شوقی ندارم
