عشق من ترکم کن ، نگران من و آینده مباش در دل خسته ی من ، غم دلگیر و فزاینده مباش
حیف از این قصه که افسانه ی بیهوده شود قصه ی عمر دو روزه به غم آلوده شود روحم آزرده از این کشمکش یاس و امید تو مخواه آنکه به نومیدی ام افزوده شود عشق من ترکم کن ، عشق من ترکم کن
درد من ز آنچه تو می دانی و می بینی نیست عشق من غیر غمی زنده و نفرینی نبست شکوه ام از خود و بی حاصلی عمر من است درد این زندگی از تلخی و شیرینی نیست عشق من ترکم کن ، عشق من ترکم کن
ابر سنگین زمان یکسره می بارد و ما چه شتابنده چو یک قطره از آن بارانیم عشق من ترکم کن ، عشق من ترکم کن