Lyrics of fani Farman Fathalian

گر توخواهیاز غم آزادت کنم
گر توخواهیاز غم آزادت کنم

از وصال خویش دلشادت کنم
از وصال خویش دلشادت کنم

عاشق حسن خدادادت کنم
عاشق حسن خدادادت کنم

تا شوی آگه ز رسم و راه عشق
آگهت سازم ز قدر و جاه عشق

همرت آیدبه جولانگاه عشق
تا رسی درنزند شاهنشاه عشق

واردم در بزم اوتادت کنم
واردم در بزم اوتادت کنم

گر تو در راه حق فانی شوی
از خودی وارسته ربانی شوی

قابل دیهیم سلطانی شوی
محرم اسرار یزدانی شوی

پادشاه ملک افرادت کنم
پادشاه ملک افرادت کنم

دور کن از خود خیال خورد و خواب
تا شوی از وصل جامم تابناک

در خرابات جان می کن شتاب
تا تو را سازم خراب اندر خراب

زان خرابی باز آبادت کنم
زان خرابی باز آبادت کنم

نیست کار عشق کار سرسری
تا ز جان در راه جانان نگذری

حق وزرحمت بر تو نگشاید دری
بگذر از جاه و جلال و سروری

تا به شهر عشق امدادت کنم
تا به شهر عشق امدادت کنم

جان ما,ما با تو گفتم مختصر
این ره عشق است دارد صد خطر

باید اینجا کرد ترک جان و سر
اندر این وادی شود خونت هدر

سر به زیر تیغ جلادت کنم
سر به زیر تیغ جلادت کنم

عشق بگزین ترک عقل و هوش کن
آتش شهوت زدل خاموش کن

جام می از دست ساقی نوش کن
حرف پیران طریقت گوش کن

تا زهر انوه و غم شادت کنم
گر توخواهیاز غم آزادت کنم

از وصال خویش دلشادت کنم
از وصال خویش دلشادت کنم
عاشق حسن خدادادت کنم