من که پروا ندارم از گفتن گفتنی ها حاصل هستی ما چه بوده از این دنیا پیش از آنی که شود لبریز پیمانه عمر دامن عشقو بگیرید آدما آی آدما
حالا که هستی ما اسیر یک آه و دمه حالا که عمر تموم و آرزوی عالمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه
لحظه ها رو ما به نام روز و شب سر کردیم غنچه های عشقو دلشکسته پرپر کردیم خنده ها و شادی رو به غم فروختیم ارزون عمر ما طی شد و خورشید غروب کرد آسون
ای خدا نعمت عشقو که ندادی به همه مگه تا آخر خط زندگی چند قدمه؟ ای خدا نعمت عشقو که ندادی به همه مگه تا آخر خط زندگی چند قدمه؟
پیش از آنی که شود لبریز پیمانه عمر خدا دامن عشقو بگیرید آدما آی آدما حالا که هستی ما اسیر یک آه و دمه حالا که عمر تموم و آرزوی عالمه روزگار روزگار کاری بکن روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه
حالا که هستی ما اسیر یک آه و دمه حالا که عمر تموم و آرزوی عالمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه روزگار کاری بکن فرصت ما خیلی کمه