خراب چون خرابه ام ، به شانه ام تکیه مکن اگرچه ویران شده ام ، به حال من گریه مکن به حال من گریه مکن ، اگرچه زخم خورده ام اگرچه پیش چشم تو ، هزار بار مرده ام به هر که دست داده ام ، به دست خود مرا شکست روی به هر که کرده ام ، نیزه به سینه ام نشست حرف به حرف که گفته ام ، چه ها که بر سرش گذاشت! لال شدم ولی در این , سکوت حاصلی نداشت کنار من نمان برو ، تو اینچنین خطر مکن حال من خراب را ، از این خراب تر مکن به شانه ام تکیه مکن ، که طاقتم نیست دگر سکوت کن که خسته ام ، خسته ام خسته ام خسته از اما و اگر ... سکوت کن که خسته ام ، خسته ام خراب چون خرابه ام ، به شانه ام تکیه مکن اگرچه ویران شده ام ، به حال من گریه مکن