قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و بر من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار دیاری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید که دروغی تو ، دروغ که فریبی تو. ، فریب راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟ مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟ در اجاقی طمعه شعله نمی ورزد خردک شرری هست هنوز ؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،اما گرد بام و بر من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار دیاری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند