دو کبوتر چاهی خوشگل مثل ماه یکیشون خاکستری یکی سیاه صبح تا شب پر می زدن تو آسمون خونشون میون صحرا توی چاه
تو دلاشون غم و ترس راهی نداشت تنهایی با اونها هیچ کاری نداشت دکلمه: همه شب ماه میومد بالای چاه نور ماه تو خونشون چه لطفی داشت ترانه: یه روزی وقتی اونا بیدار شدن ته چاه سبزه ها پژمرده بودن تور صیاد روی چاه افتاده بود ته چاه موندن و بی قرار شدن ته چاه موندن و بی قرار شدن