در غم هجر روی تو ، رفته ز کف قرار دل گر ننماییم تو رخ ، وای به حال زار دل نیست شبی که تا سحر ، خون نفشانم از بصر زآن که غم فراق تو ، کرده تمام کار دل آمده ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم
در غم هجر روی تو ، رفته ز کف قرار دل گر ننماییم تو رخ ، وای به حال زار دل نیست شبی که تا سحر ، خون نفشانم از بصر ز آن که غم فراق تو ، کرده تمام کار دل مرده بدم ، زنده شدم ، گریه بدم ، خنده شدم دولت عشق آمد و من ، دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نه ای ، لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم
در غم هجر روی تو ، رفته ز کف قرار دل گر ننماییم تو رخ ، وای به حال زار دل نیست شبی که تا سحر ، خون نفشانم از بصر ز آن که غم فراق تو ، کرده تمام کار دل مرده بدم ، زنده شدم ، گریه بدم ، خنده شدم دولت عشق آمد و من ، دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نه ای ، لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم
آمده ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم
آمده ام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم