رو خط ساحل ابرای بسته قوهای گریون، موجای خسته میگن یه زورق بازم به گل نشسته درختم که در باد بشکستم به فریاد تو هر برگ تب مرگ نه آغاز نه نیاز بیا که نیلوفر باغی افسون هرم چلچراغی تو لحظه های سرد برفی خواب یه تابستون داغی تو خلوت من درهای بسته چشمای بی خواب، پلکای خسته داد میزنه داد که باز یه دل شکسته شکستم تو تکرار تو تردید تو انکار چه بی رنگ چه دلتنگ نگاهم به دیدار بیا که پیغام گریزی تو مثل یک آیه عزیزی تو درد تنهایی و ظلمت ستارهی مرواری ریزی