در دل کوه غرور بر سر قله دور قلعه ای از فولاد قد کشیده سوی نور کسی از این همه مرد دستی از این همه دست فاتح قلعه نشد نه به تدبیر و نه زور
روح من آن کوه است دلم آن قلعه سخت که ندارد به درون ترس شکست هر دم از جوشش خشم یا غم و کینه و مهر می رود برج دلم دست به دست آه ای عشق و امید ، ای فاتح فتح کن قلعه فولاد دلم دلم از کینه و نفرت پوسید برس ای عشق به فریاد دلم
روح من آن کوه است دلم آن قلعه سخت که ندارد به درون ترس شکست هر دم از جوشش خشم یا غم و کینه و مهر می رود برج دلم دست به دست آه ای عشق و امید ، ای فاتح فتح کن قلعه فولاد دلم دلم از کینه و نفرت پوسید برس ای عشق به فریاد دلم