قصه ی پژمردن دل ، قصه ی تلخ یه مرگه تب یک دونه تگرگ ، که تو آفتاب زمستون با همون تکرار ساده ، می میره آسون آسون با من از رفتن نگو ، گل باغ آروز من نمی خوام ببینم ، توی چشمات غروب رو مرگ روز های خوب رو با من از رفتن نگو ، گل باغ آروز من نمی خوام ببینم ، توی چشمات غروب رو مرگ روز های خوب رو اگه شد نجاتم بده ، اگه شد نجاتم بده با دو دست مهربونت تو آب حیاتم بده ، تو آب حیاتم بده دستم رو تو دستات بگیر ، سرم رو سینت بذار گل اشک رودونه دونه ، تو کویر دست هام بکار من به تو محتاجم ، برای موندن زلال خونی تو در رگ من من به تو محتاجم ، برای موندن زلال خونی تو در رگ من قصه ی پژمردن دل ، قصه ی تلخ یه مرگه تب یک دونه تگرگ ، که تو آفتاب زمستون با همون تکرار ساده ، می میره آسون آسون با من از رفتن نگو ، گل باغ آروز من نمی خوام ببینم ، توی چشمات غروب رو مرگ روز های خوب رو با من از رفتن نگو ، گل باغ آروز من نمی خوام ببینم ، توی چشمات غروب رو مرگ روز های خوب رو اگه شد نجاتم بده ، اگه شد نجاتم بده با دو دست مهربونت تو آب حیاتم بده ، تو آب حیاتم بده دستم رو تو دستات بگیر ، سرم رو سینت بذار گل اشک رودونه دونه ، تو کویر دست هام بکار من به تو محتاجم ، برای موندن زلال خونی تو در رگ من من به تو محتاجم ، برای موندن زلال خونی تو در رگ من