Lyrics of Man Gholameh Ghamaram Ahmad Shamloo
من غلام قمرم غیر قمر هیچ نگو
پیش من جز سخن شهد شکر هیچ نگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج ببر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسمگفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفرهیچ مگو
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشرراست
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیرو زبر خواهم شدگفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیالخیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو